سلام دوستای گلم....همین الان توWORDکامپیوترتون Q33NYروواردکنید(البته بافونت wingdings)....شماره پروازهمون هواپیماست که سرقضیه11سپتامبر....اگه براتون جالب بودودوس داشتین وخواستین بیشترتوضیح میدم ومیگم که تودورواطرافتون چه خبره........
امروزصبح که میرفتم مدرسه توتاکسی رادیوروشن بودو...مجری برنامه خبرای روزومیگفت!یکیش این بود:
مثل اینکه دیروزساعت7:30صبح یه پروازتهران-تبریزی بوده....تاخیرکه توپروازای ماطبیعیه.خلاصه بجا7:30 شد12:30وهواپیماراه افتاد...سلامتی راننده صلوات..!!!!!!!صبرکن یه مشکلیه...خلبان صحبت میکنه:مسافرین عزیزبه علت نقص فنی وامکان سقوط به تهران برمیگردیم...(چیه خب!!!!سقوطم اینجاعادیه)جونم براتون بگه این هواپیمانیم ساعت بعدبلندشدنش دوباره برگشت......بعضیاچمدونشونوگرفتن والفرار..یه عده رفتن که بعدبیان و....اماوقتی برگشتن دیدن هواپیمارفته وچمدوناشون تبریزه...حالاچی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟بازجایه شکرش باقیه که اگه خودشون نرفتن چمدوناشون الان تبریزن.....
آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا ...
در ایران قدیم، سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یک روز اضافه کنند و آن سال را سال کبیسه بنامند هر 120 سال، یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود.
برای اینکه بعضی ها ممکن بود یک بار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند (و بعضی ها هم این جشن را نمی دیدند) به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد که وقتی به هم می رسیدند بگویند 120 سال زنده باشی.
1)یک روزدروغ به حقیقت گفت میل داری تاباهم شناکنیم؟حقیقت ساده لوح هم پذیرفت......باهم به کنارساحل رفتند....حقیقت لباس هایش رادرآورد...دروغ حیله گرلباس اوراربودوپوشید...ازآن روز به بعدحقیقت عریان است وزشت ودروغ درلباس حقیقت زیبااست وفریبنده....
3)ترجیح میدهم درخیابان راه بروم وبه خدافکرکنم تااینکه درمسجدبنشینم وبه کفشهایم فکرکنم........
4)اگرنمیتوانی خودت رابالاببری مانندسیبی باش که باافتادنت اندیشه ای رابالاببری.....
5)من رقص دختران هندی رابه نمازوالدینم ترجیح میدهم..چراکه آنان باعشق می رقصنداماوالدین من به عادت عبادت میکنند.....
دراین شهرصدای پای مردمیست که همچنان تورامیبوسندطناب دارتورا می بافند.....مردمی که صادقانه دروغ میگویندوخالصانه به توخیانت میکننددراین شهرهرچه تنهاترباشی پیروزتری......